نگاهی به کتاب اقدس(6)
نگاهی به کتاب اقدس(6)
نگاهی به کتاب اقدس(6)
قسمت بیست و هفتم : حرام بودن اعتراض بر زمامداران !
لیس لاحد ان یعترض علی الذین یحکمون علی العباد! دعوا لهم ما عندهم و توجهوا الی القلوب
یعنی جائز نیست بر احدی که بر زمامدارانی که بر بندگان حکم می رانند اعتراض نماید! واگذارید برایشان آنچه نزد آنان است و به دلها توجه نمائید!
چون در این دستور هیچ قیدی توسط میرزا ذکر نشده طبیعتا این عدم اعتراض ،هر گونه اعتراض زبانی و کتبی و رسانه ای و انواع مبارزه بیانی و سیاسی و فرهنگی و چریکی و... را دربر می گیرد و هیچ بهائی حق ندارد در هر مسندی که نشسته است بر حاکمانی که به خطا می روند انواع اعتراضاتی که بر شمرده شد را اعمال نماید!
از عبارت "توجهوا الی القلوب" بر می آید که میرزا با این دستور می خواهد بگوید حکومت ظاهری را برای زمامداران واگذارید تا بر ابدان مردمان حکمروائی نمایند و خودتان به فکر حکومت بر دل ها باشید و تسخیر قلوب را وجهه همت خود سازید.بر این اساس چون باید کار حاکمان را به حاکمان واگذاشت پس اعتراض به آنها به هیچوجه جایز نبوده و نیست و بهائی حق هیچ اعتراضی بر حاکمان را ندارد!
بر همین قیاس است تعلیم "عدم دخالت در سیاست" که جزو تعالیم دوازدهگانه بهائی است و ناظر به این است که بهائی حق ندارد به هیچوجه در امور سیاسی کشوری که در آن زندگی می کند بپردازدو این هم بطور عام است و هر معنائی که امروزه بر "سیاست"اطلاق می شود را در بر می گیرد.
اکنون نمی خواهم به عدم اجرای این حکم و تعلیم توسط خود میرزا و سایر رهبران و تابعان بهائی در طول تاریخ یکصد و شصت ساله و تناقضاتی که در متون و عمل آنها وجود داشته و دارد ، بپردازم (که البته بسیار مهم است و هم امروز به عیان می بینیم تشکیلات بهائیت و اعضای آنها از اصلی ترین معارضان حاکمیت اند و با انواع ابزار ها این معارضه را برپانموده و جنگی تمام عیار را علیه حاکمیت در پهنه بین المللی ترتیب داده اند )و آن را به زمانی دیگر وامی گذارم اما این پرسش ها را که برای بنده و پژوهشگران است مطرح می نمایم:
1- اگر بر حاکمان اعتراضی نشود امر دنیای مردم در موارد خطای حاکمان چگونه سامان گیرد؟!
2- آیا این عدم اعتراض و خنثی بودن ،نوعی جهت گیری در مسیر ظلم آنها نیست و شرکت در گناهشان محسوب نمی شود؟!
3-آیا وقتی می خواهید به قلوب بپردازید مردم را دستور می دهید اقلا در قلوب معترض حاکمان باشند یا آنجا هم می گوئید اعتراض قلبی هم طبق دستور کلی میرزا جائز نیست و اگر اعتراض قلبی جائز باشد حاکمان شما را به نفاق در مورد خود متهم نمی سازند؟!
4-تکلیف کسی که به حاکمان اعتراض به حق نماید چیست ؟ آیا از بهائیت طرد اداری یا روحانی می شود؟! چه کسانی تا بحال به این وضع دچار شده اند؟!
5-آیا این حرمت اعتراض بر زمامداران ،خود تاکتیکی جهت نفوذ در حاکمیت ها _چنانکه در دوره پهلوی دوم دیده شد_ نبوده است؟!
6-آیا ظالمان زمانه با این روحیه بهائیان همراه نشده در خاطر جمعی کامل از آنها ،تیغ ظلمشان را بر اقشار دیگر ملت فرود نمی آورند؟!
7- اگر این تعلیم در بهائیت هست چه نسبتی بین آنها و سیدالشهداء سلام الله علیه می باشد و آیا دعوی دوستی با آنحضرت تاکتیکی برای سوار شدن بر معتقدات جامعه عاشق اباعبدالله علیه السلام و نوعی نفاق نیست یا اینکه بهتر است بگوئیم روش آنحضرت در ظلم ستیزی چون فطری است مقبول همگان است و خود ابطال طبیعی این حکم اقدس است؟!
قسمت بیست و هشتم: آزادی مشروط در پرسیدن!
این عبارت اقدس است:
چون در آئین باب و کتاب بیان ، پرسش کردن و سوال نمودن برای شما حرام شده بود خدا تصمیم گرفت این حکم را از شما بر دارد تا بتوانید سوال نمائید!
البته این اجازه مشروط است به اینکه از چیزهائی بپرسید که به آن احتیاج دارید نه آن چیزهائی که مردان قبل از شما به آن سخن می گفتند...!
پرسش های شما باید از چیزهائی باشدکه به نفع شما باشد در موضوع امر الله(بهائیت) و اقتدار آن . خدا اینگونه باب فضل و بخشش خود را بر همه کسانی که در آسمانها و زمین ها هستند گشوده است!!
حرم علیکم السوال فی البیان عفاالله عن ذلک لتسئلوا ما تحتاج به انفسکم لا ما تکلم به رجال قبلکم...اسئلو ما ینفعکم فی امر الله و سلطانه قد فتح باب الفضل علی من فی السموات و الارضین!
اگر تاریخ نگارش دو کتاب بیان و اقدس را در نظر بگیریم که به یک قول حدود بیست و پنج سال فاصله دارند در این مدت طبق شریعت بیان کلیه بابیان و معتقدان به این کتاب ازپرسش نمودن منع شده و این عمل برای آنها حرام شده بود.یعنی حتی خود میرزا که معتقد به باب بود نمی بایست سوالی بنماید.به قول خود او اساس شریعت باب بر سوزاندن و خراب کردن اماکن و بقاع و کشتن افراد غیر بابی که مصدق بابیت نیستند می بود...اما جناب میرزا که خود بابی بود شریعت جدید آورد و این نقص بابیت را مرتفع نموده بخاطر لطفی که بر مردم داشت سوال کردن را بطور مشروط_نه مانند روش مردان قبل(؟)_آزاد نمودتا بروند و شاکر باشنداما سوالی در مورد اقتدار بهائیت کنند که به آنها سود رساند!
با این مقدمه پرسش های مطرح در مورد این حکم را مطرح می نمائیم:
1- هزاران سال بود که سوال کردن در ادیان آسمانی آزاد بود چه شد که در مرام بابیت سوال نمودن حرام شد؟!
2-بابیان از جمله خود میرزا در مدت بابی بودن سوال و پرسش می کردند یا طبق بیان در تحریم بودند و سوال نمی کردند؟!
3-چه شد که خدا در این فاصله کم نامهربان بود و اجازه سوال نمی داد بعد نظرش عوض شد و اجازه داد؟!
4- این "رجال قبل "چه کسانی بودند که سوال کردنشان باطل بوده و نباید به طریقه آنها سوال نمود؟!
5- اگر سوال کردن ممنوع یا مشروط باشد چگونه باید پژوهش و تحقیق نمود؟!
6-آئینی که پرسش کردن را ممنوع می سازد آیا مردم را به تبعیت کورکورانه دعوت نمی نماید؟!
7-خدائی که مردم را به پرسیدن در دین خاتم دعوت می نمود و منت هم نمی گذاشت (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون:از دانایان بپرسید اگر نمی دانید)چه شد که دین بیست ساله فرستاد و سوال را حرام کرد بعد دین دیگری فرستاد که با آزاد کردن مشروط پرسیدن ، بر مردم منت گذاشت و گفت این یک فضل است که بر شما روا داشتیم!
8- منظور از اهل آسمانها چه کسانی هستند که حالا مجاز شده اند ومی توانند سوال مشروط بنمایند!
9- از کجا تشخیص داده می شود که این سوال به نفع ما در مورد اقتدار امر الله است تا مجاز باشیم آن را بپرسیم؟!
قسمت بیست و نهم : تقویم جعلی نوزده ماهه
اما پژوهشگر اصلا انتظار ندارد در کنار این ابتکارات که به رفتارهای انسانها بر می گردد در این کتاب شاهد وضع و جعل یک تقویم هم باشد که به طبیعت هم دست اندازی شده تا بدین وسیله از رقبا ممتاز گشته و ابتکار و نوآوری نموده باشد!
آری در کمال شگفتی می بیند جناب میرزا به تبعیت از جناب باب در کتاب "بیان" تعداد ماه ها را نوزده ماه به جای دوازده ماه اعلام نموده و تازه این موضوع را هم به کتاب خدا نسبت داده است!
آری عبارت اقدس چنین است :
ان عده الشهور تسعه عشر شهرا فی کتاب الله قد زین اولهابهذاالاسم المهیمن علی العالمین!
همانا تعداد ماه ها در کتاب الهی ،نوزده ماه است که اولینش به این اسم فراگیر و مهیمن بر جهانیان( اسم خود میرزا یعنی بها !) زینت یافته است!
لذا باید همه تقویم های قبلی که بر اساس دوازده ماه طبیعی تنظیم شده بود منسوخ گشته و تقویم نوزده ماهه ،حاکم و مهیمن بر کل گردد!!
در نهایت پژوهشگر پس از خروج از شوک حاصل از این ابتکار و نو آوری(!) به حال خود باز گشته و این سوالات برای او پیش می آید (البته پژوهشگر اگر بهائی باشد خیلی مجاز به سوال نیست چون طبق اقدس فقط سوالاتی مجاز است که موجب سودمندی او در امر پر شوکت بهائی باشد!):
1- چه لزومی به دست اندازی در تقویم طبیعی و تغییر ماه های دوازدهگانه به نوزده گانه بودکه ابتدا باب و سپس بها آن را تغییر دادند؟!
2-خدای متعال چرا چند هزار سال به پیامبرانش ماه های دوازدهگانه را که بر اساس حرکت ماه به دور زمین است ابلاغ نمود تا بوسیله آن زمان های طبیعی را بشناسند و عبادات را در زمان های خاص بر اساس آن به جا آورند ، یکباره نظرش عوض شد و به این پیامبران جدید(!)چیز دیگری گفت که هیچ کاربرد طییعی ندارد و آن را در کتابی قرار داد که باب و بها ببینند و بیان نمایند.آن موقع مردم سرکار بودند یا اکنون؟!
آیا این اهانت به خدای متعال نیست؟!
3-این کدام کتاب الهی است که میرزا در آن ماه ها را نوزده تا دیده و پیامبران قبلی دوازده تا دیده بودند؟!آیا خدا نظرش عوض شده یا دید بعضی به خطا رفته است؟!
4-این نوزده ماه، که باحرکت طبیعی ماه به دور زمین تطبیق ندارد و استفاده نجومی هم از آن نمی شود پس به چه کار می آید؟!
5- چون این ماه نوزده روزه اقدس ، هیچ ربطی به ماه(یعنی کره قمر که گردشش حدود سی روز است )ندارد چرا نامش در اقدس ،ماه( به فارسی)و شهر (به عربی) گفته شده است؟!
6- چه استفاده شرعی بر این نوزده ماه مترتب است که موجب شده خدا آن را قرار دهد؟! آیا مقصود آن بوده که ماه روزه به جای سی روز ،نوزده روز شود تا مومنین به این دین خوشحال شوند که کمتر روزه می گیرند؟! بفرمایند به غیر از این چه کاربرد دیگری دارد؟!
7-به هم ریختگی این تقویم در رابطه با تقویم رایج شمسی که چهاریا پنج روز در سال کم می آورند(19*19=361 )و مجبورند آن را وصله پینه کنند تا بر تقویم طبیعی شمسی منطبق شود ،نقض فاحش این تقویم جعلی نیست؟!
8-تقویمی که نه فایده نجومی دارد نه فایده شرعی ، جعل و وضعش امری لغو و بیهوده نیست؟!
9- بفرمایند در کشورهای غربی که با تقویم های میلادی و غیر آن کار می کنند این تقویم جعلی را چگونه توجیه می نمایند؟!
قسمت سی ام : پاک شدن آب نطفه (منی)
اگرچه اقدس یکبار حکم به پاک بودن همه نجاسات و قازورات نموده و ما در قسمت بیست و ششم آن را مورد بحث قرار دادیم اما ظاهرا کتاب مستطاب اقدس و نویسنده آن به لحاظ مهم بودن "منی" بطور اختصاصی هم پاک بودن آن را مد نظر قرار داده حکم ویژه به پاک بودن آن داده است.عبارت اقدس چنین است:
"قد حکم الله بالطهاره علی ماءالنطفه رحمه من عنده علی البریه اشکروه بالروح و الریحان و لا تتبعوامن کان عن مطلع القرب بعیدا!"
یعنی خداوند به خاطر لطف و مرحمتی که بر بندگان دارد، بر آب نطفه (منی) حکم طهارت و پاکی رانده است!
اورا بخاطر این حکمی که داده با روح و ریحان شکر کنید و از کسی که از افق قرب دور است پیروی نکنید!
اگر چه پرسش های خود را در قسمت "پاک شدن همه نجاسات و قازورات" (قسمت 26) مطرح کردیم اما به لحاظ اینکه اقدس جداگانه و اختصاصی به منی پرداخته مجبوریم سوالات خود را اینجا هم ارائه نمائیم:
1- چه شد که نظر خدا برگشت و یکباره حکم چند هزار ساله خود را در مورد نجاسات عوض کرد و یکباره همه آنها را پاک اعلام نمود؟!
و یا چه اتفاق فیزیکی و شیمیائی در نجاسات و قازورات رخ داد که یکباره همه آنها طاهر و پاک شدند و قلب ماهیت دادند؟!
2-"منی " در میان نجاسات چه ویژگی داشت که اقدس باید پاک شدن آن را اختصاصی و جداگانه هم اعلام نماید و کلیت قبلی در مورد آن کفایت نمی کرد؟!
3- پاک شدن منی چه ویژگی دارد که خدا آن را موهبت و رحمت از جانب خود می شمرد(ربط بین پاک شدن منی و رحمت خدا چیست)؟! پاک شدن یک چیز عفن و بد بو و نجس که تا دیروز همین خدا یک ذره آن را بر لباس و بدن نمازگزار بر نمی تابیده، چگون یک رحمت محسوب می شود؟
4- نظر دانشمندان و پزشکان در مورد ناپاکی و میکربی بودن و زمینه ساز عفونتی آن با این حکم چگونه سازگار است؟!
5-چرا خدا چند هزاره یا چندین قرن ،این رحمت خود را از بندگان دریغ می نموده و آنها را با بیان نجاست منی دچار زحمت و سختی قرار می داده و یکباره در بهائیت به فکر مهربانی بر بندگان افتاده و منی را پاک کرده است؟!
6-"پاک شدن منی "،چه موهبتی است که شکر لازم داردو باید بخاطر آن خدا را شکر نمود آن هم شکر با روح و ریحان!
(شکر با روح و ریحان لابد مراسم شکر با موسیقی و رقص و اظهار شادمانی و شعف با سرود و نوازندگی و...بخاطر پاک شدن منی است !)
7-منظور از کسانی که باید از آنها تبعیت ننمود چه کسانی است؟ آیا منظور کسانی است که چند هزار سال طبق حکم الهی منی را نجس و ناپاک می دانسته اند؟! مگر آنها فرمان الهی را اطاعت نمی کرده اند؟! چرا می گوید آنها از مطلع قرب دورند؟!
8-وقتی منی پاک شد بودن آن بر لباس و بدن اشخاص منعی ندارد و بهائی می تواند با آن لباس و بدن در همه جمع ها ظاهر شود و نماز بخواند و به این خاطر عمل قبیح یا گناهی مرتکب نشده است؟!
9-آیا این نوع احکام موجب ملعبه شدن دین و دینداران از سوی بی دینان نمی شود که یک خدای نعوذ بالله متلون المزاج هر روز یکنوع مردم را دست می اندازد؟!
منبع: بهائي پژوهي
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}